مدتهاست ننوشتم . خیلی وقت میشه .
مدتهاست گریه نکردم . نه اینکه خوشحالم .
به طرز مضحکی سعی می کنم دنباله روزمرگی و بگیرم و از هر چی منو از درون آزار میده فرار کنم . اما نمی تونم .
تموم اندوه های روزانه که صبحها گوشه و کنار زندگی چالشون می کنم ، شبها از مخفیگاهشون بیرون میآن و با صدای بلند قهقهه میزنن .
سردمه، اندوه و حس می کنم که زیر پوستم میجنبه و رخوت همیشگی دنبالش میآد. خسته ام به اندازه دو هزار سال یا بیشتر. باید بخوابم. نه این خوابهای کوتاه شبونه، نه، باید به اندازه تمام خستگی هام بخوابم.
..
هزار بار
از حوالی گریه گذشتم
یک بار هم نپرسیدی
زیر این همه باران
چه می کنی ؟ !
..
حالا
هی دنبال خودم می گردم
می گردم هی دنبال خودم
..
..
من چیزی برای هراس ندارم
وقتی رد پاهای تو تا اتاق اضطراب من امتداد مییابد
.
کسی که از دلاشوبه ی ظلمت می هراسانی
گیسبریدهای است که سهمش از عبور فصلها
تنها هاشورهای درهم و سیاه است
..
من در پی آن نیستم که خوب را از بد و خالص را از ناخالص جدا سازم
می دانم که این دو همواره قدری به هم آمیخته اند
من فرشته نیستم ، چون شما ..
..
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَى (سوره طه آیه ۱۲۶ )
مىفرماید همان طور که نشانههاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشی سپردى امروز همان گونه فراموش مىشوى.
..