چهـــره ای دیـگـــر

در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد ، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند .

چهـــره ای دیـگـــر

در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد ، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند .

از من تا من هزار دره ره است ..

قبلها با چیزای دوست نداشتنی ، من ، یه سر و هزار سودا که به همشون می رسیدم .  

حالا با چیزای دوست داشتنی ، من ، یه سر و هزار سودا که به زور به چندتاشم نمی رسم .  

..

این روزا ..

 

هیچ کس و هیچ کجا با من آشنا نیست ، 

به تن زندگی که دست می کشم ، نمی شناسمش  

و صدایی را مدام می شنوم که می گوید : 

نترس من سرنوشت توام !  

 

  

 

 

ته نوشت : انگار این روزا یکی اینجا زیاد میاد ، دنبال چی می گردی ؟ 

آشنایی یا نا آشنا ؟      

.. 

 

؟؟

چیزهایی که هیچکس آنها را نمی بیند ،  

چه می شوند ؟  

..