چهـــره ای دیـگـــر

در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد ، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند .

چهـــره ای دیـگـــر

در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد ، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند .

پرسشی دست و پا گیر !

دچار یعنی عاشق ؟؟

 

درست ۱۴ ماهِ که جا خوش کردی تو سرم . نه بیرون می ری و نه می افتی به قلبم .
به فکرت دچارم بی آنکه عاشقت باشم !

 

 

تلخ و شیرین

فنجان و تا نیمه آب می کنم . یک پیمانه ، دو پیمانه ، سه پیمانه قهوه . دو دور ، سه ، پنج یا دوازده دور . گرداب و سر می کشم . داغ و تلخ به استقبال هوشیاری می روم تا که آماده کنم خود را با لبخندی شیرین برای صبحگاهت.  

- سلام عزیزم .. صبح به خیر
- ..

 

 

من آیا می توانم .. ؟

نمی دانم آیا ما هرگز یکدیگر را شناخته ایم ؟
هرگز از اعماق وجود یکدیگر آگاهی داریم ؟
آگاهی از  آنچه رنجمان می دهد و آنچه دلیل بد خلقیها و فریادهایمان می شود .
فریادهای فرو خفته ای که جایی برای خالی شدن پیدا نمی کنند . یک عمر در سینه می مانند و سپس بی صدا محو و خاموش می شوند و کسی هرگز پی نمی برد که آنها چه بودند و با ما چه کردند ؟

من آیا می توانم جوابی برای آن بیابم ؟؟