زاهـد خلـوت نشیـن دوش بــه میخــانـه شـــد از سـر پیمـان بـرفـت بـا ســر پیمـانـه شـد
صوفی مجلس که دی جام و قدح میشکست بـاز بـه یـک جـرعـه می عاقل و فرزانـه شـد
شـاهـد عهـد شبـاب آمـده بــودش بــه خــواب بـاز بـه پیــرانـه ســر عـاشق و دیـوانـه شـد
مغبچـــهای مــیگــذشت راه زن دیـــــن و دل در پـــی آن آشنـــا از همـــه بیـگــانــه شـد
آتــش رخسـار گــل خـرمــن بـلـبـل بســـوخت چهـــره خنـــدان شـمع آفـت پــــروانـه شـد
گـریـه شــام و سحـر شـکــر کـه ضایع نگشت قطــره بــاران مــــا گـــوهـــر یـک دانـه شـد
نـرگـس سـاقــــی بخـوانـد آیت افســونـگــری حـلقــــه اوراد مـــا مجـلـس افســانــه شـد
مـنـــزل حــافــظ کـنـــون بـارگـه پـادشــاسـت دل بــــر دلــــدار رفت جـــان بــر جانانه شـد
برای هر یک از ما در آسمان ستاره ای است .
آنقدر دور از دسترس که در ازای اشتباهاتمان ، هرگز رنگ نخواهد باخت !
..
چشم که می بندی
دیگر چه فرق می کند به کدام سو بنگری
از هر سو که نگاه کنی
ندیدن ، ندیدن است !
.
.
.
دلگیری ، دلمشغولیم شده !
..
یه وقتایی آدم دلش می خواد با یکی حرف بزنه !
خب اگه یکی نباشه ؟!!
اونوقته که با خودش حرف می زنه !
..
..
درخت دوستی بنشـان کـه کــام دل بـه بـار آرد نهـال دشمنی بـر کن کـه رنـج بـی شمـار آرد
چـو مهمـان خـرابـاتـی بـه عـزت باش با رنــدان کـه درد سر کشی جانا گـرت مستی خمار آرد
شب صحبت غنیمت دان کـه بعد از روزگــار مـا بسی گـردش کنـد گردون بسی لیل و نهار آرد
عمـاری دار لیلی را کـه مهد ماه در حکم است خـدا را در دل انـدازش کـه بــر مجنـون گـذار آرد
بهار عمر خواه ای دل و گرنه این چمن هر سال چو نسرین صـد گل آرد بـار و چون بلبل هـزار آرد
خـدا را چــون دل ریشم قــراری بست بـا زلفت بفــرمـا لعل نــوشین را کــه زودش بـا قـرار آرد
در ایـن بـاغ از خـدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ نشینـد بــر لب جــویـی و ســروی در کنــار آرد