چهـــره ای دیـگـــر

در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد ، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند .

چهـــره ای دیـگـــر

در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد ، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند .

هزار بار  

از حوالی گریه گذشتم  

یک بار هم نپرسیدی  

زیر این همه باران  

چه می کنی ؟ !    

..

حالا  

هی دنبال خودم می گردم  

می گردم هی دنبال خودم  

..

خوابم میآد   

هیچوقت نشد بهار را ببینم ..

تا میآم بیدار شم ، تابستان شده . 

.. 

!

کلیدها به همان راحتی که در را باز می کنن ، قفل هم می کنن .  

.. 

می روم ... !

فکر می کنی چقدر باید از رفتن کسی بگذرد تا بفهمی آدمها دلخوشی های ساده کوچکی را از هم دریغ می کنند و همین ساده ترین ها بهانه می شود برای رفتن ، دلیل نماندن .  

 

دختر قلبش را توی دستهایش گرفته  

و در کوچه های ابتدای این پاییز می دود   

...  

 

..

ساقی !

جام به من میدهی لبریز بده

تو خود می دانی از نیم کاسه بیزارم

..

(- ؛

" عزیز دلمی دل انگیز ، اگه این شرکت دست و بالم و نبسته بود "    

.. 

هی ..

دلخوش به فانوسم نکن

اینجا مگر خورشید نیست  

 . 

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب !  

.. 

 

 

...

 

امشب   

ساعت نمی‌دانم چند است 

اما کسی دست برده توی سینه‌ام  

تا چیزی را  

تا چیزی را از تپیدن باز بدارد !

 

.. 

Duel

برادرانه بیا تا که قسمتی بکنیم ..

جهان و هر چه در او هست از تو ، یار از من  

 

" شمس لنکرودی " 

(-:

گفت : دوست یم ؟

گفتم : دوست ِ دوست

گفت : تا کجا ؟

گفتم : دوستی که " تا " نداره !

 

..