چهـــره ای دیـگـــر

در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد ، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند .

چهـــره ای دیـگـــر

در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد ، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند .

آنچه یافت می نشود ، آنم آرزوست ..

درخت پر بار خرمالو ، خوراک کلاغ ها .. باغبان پیر لنگ به تماشا  

مزرعه ملخ خورده  .. مترسک نشسته در کنار  

دریا آبی و آرام ، کوسه ماهی سرمست به گردش .. تن ها تشنه در تمنا     

.. 

 

و تو می دانی  

من  

جای حروف افتاده این کلمات ترسیده چه بنویسم ؟!  

 

..

شباهت بودنمان

بیدار می شوم . با بوی نان تازه و فریاد : نون خُشکیه !

موهامو دو گیس می بافم . با چه حجمی زندگی کردم که حالا جولان برات بازه ؟!  

 

..