چهـــره ای دیـگـــر

در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد ، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند .

چهـــره ای دیـگـــر

در جایی که فقط یک دیوانه وجود دارد ، همه مطمئن اند که دیوانه نیستند .

یه روزی که اینقدر بیدل نبودم  

یه پیرهن برای خودم می دوزم  

رنگی و پر چین  

با جیبهای بزرگ ، اینقدر که پُرش کنم از ترانه  

برقصم و بخونم و بخندم  

تا باز عاشقم بشی !  

..  

 

دوباره بیدار می شوم ؟!

 پاییز کارشو خوب بلده  

همین روزا بود  

صبح که بیدار شدم  

دیدم احساساتم نیست  

من موندم و  

یه چیزی شبیه منطق  

دو دوتا چهارتا

بده و بستون  

نمی دونم و نه و نه و .. 

چقدر  

دلم  

برایم تنگ است !‌

..  

چقدر رفتنا آسون شده .  

الهامم رفت .  

 

 

.. 

چند وقتی که از من خبری نیست !   

خاک گرفتم دیگه  

وقتشه دستی به سر و روم بکشی !  

.. 

من دیگه حوصله ندارم

به خوب امید و از بد گله ندارم

.. 

صبح یعنی تو  

وقتی لبخند می زنی  

لبخندت به خیر !‌ 

..

پیش روزت مبارک !‌

دلشاد می شود این دلم گاهی خیلی ساده ..   

 

..

از من تا من هزار دره ره است ..

قبلها با چیزای دوست نداشتنی ، من ، یه سر و هزار سودا که به همشون می رسیدم .  

حالا با چیزای دوست داشتنی ، من ، یه سر و هزار سودا که به زور به چندتاشم نمی رسم .  

..

این روزا ..

 

هیچ کس و هیچ کجا با من آشنا نیست ، 

به تن زندگی که دست می کشم ، نمی شناسمش  

و صدایی را مدام می شنوم که می گوید : 

نترس من سرنوشت توام !  

 

  

 

 

ته نوشت : انگار این روزا یکی اینجا زیاد میاد ، دنبال چی می گردی ؟ 

آشنایی یا نا آشنا ؟      

.. 

 

؟؟

چیزهایی که هیچکس آنها را نمی بیند ،  

چه می شوند ؟  

..