بلبلی برگ گلــی خوش رنگ در منقار داشت و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست گفت مـا را جلوه معشوق در ایـن کـار داشت
یـار اگــر ننشست بـا ما نیست جای اعتراض پادشاهـی کـامران بـود از گـدایـی عار داشت
در نمـیگیرد نیاز و نــاز مــا بــا حسـن دوست خـرم آن کـز نـازنینان بخت بـرخـــوردار داشت
خیز تـا بــر کلک آن نقاش جان افشـان کنیـم کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت
گــر مـریـد راه عشقی فکــر بــدنــامــی مکـن شیخ صنعان خـرقـه رهـن خانـه خمـار داشت
وقت آن شیرین قلندر خوش کـه در اطوار سیر ذکـــر تسبیح ملـک در حلقــــه زنــــار داشت
چشم حافظ زیـر بـام قصـر آن حـوری سـرشت شیـــوه جنـات تجــــری تحتها الانهـار داشت
..
راهی هست ؟!
که بشه خط و خطوط حاصل از حسرت و خشم چندین ساله و یک شبه پاک کرد !
این همه عالم و نابغه و مدعی ..
یعنی یک کسی به نبوغش نیفتاد چاره ای پیدا کنه ؟!
برای چین و چروک چطور ؟
هی ..
..