جـمالـت آفـتـــاب هــــر نـظـر بــاد ز خوبـی روی خوبت خـوبتر بـاد
همـای زلف شـاهین شـهپـرت را دل شـاهـان عـالـم زیـر پــر بـاد
کسـی کـو بسته زلفت نـبـاشــد چو زلفت در هم و زیر و زبر بـاد
دلـی کـو عـاشـق رویـت نبـاشـد همیشه غرقه در خون جگر بـاد
بتـا چـون غمـزه ات نـاوک فشانـد دل مجروح من پیشش سپربـاد
چـو لعل شکرینت بـوسـه بخشد مـذاق جان من زو پـر شکـر بـاد
مرا از تست هر دم تازه عشقـی ترا هر ساعتی حسنی دگر باد
به جان مشتاق روی تست حافظ تـرا در حـال مشتـاقـان نظر بـاد
اینم هندونه ای که حافظ دیشب زیر بغلم گذاشت
..
توی اداره نشستم و منتظرم که ساعت کاری تموم شه برم .
زول می زنم به تابلوهای روبروم که از یک زاویه نشون می دن :
.
ARG-E-BAM
Before Earthquake
و
ARG-E-BAM
After Earthquake
.
به یاد چیزهایی که ساختم و خراب شد می افتم .
چشامو می بندم ، مثل راه رفتن روی لبه دیوار بلند و باریکی می مونه ، باید حواسم جمع باشه که پام نلغزه ، تا پرت نشم ، تا فرو نرم تو اندوه ..
..
فکر می کنی چقدر باید از رفتن کسی بگذرد تا بفهمی آدمها دلخوشی های ساده کوچکی را از هم دریغ می کنند و همین ساده ترین ها بهانه می شود برای رفتن ، دلیل نماندن .
دختر قلبش را توی دستهایش گرفته
و در کوچه های ابتدای این پاییز می دود
...
..
اینجا اداره است .
یک عنکبوت زرد و سیاه شش پا روی کاغذهایم راه می رود ،
و من مدتهاست نگاهش می کنم ..
..