اگر هر روز بخواهم جمله ای بنویسم این می شود :
" به چیزی می اندیشم اما نمی دانم چیست ! "
در واقع به دنبال یک غیر منتظره ام که آرزویش را دارم و چشم براه .
اما زندگی گاهی به شیوه ای آواز می خواند که من پژواک گنگی در آن باز می یابم .
.:کریستین بوبن:.
..
گهواره ها به ما آموخته اند : تنفسی چندان ناچیز ، طراوتی چندان زیاد
گورها به ما آموخته اند : اینهمه مرمر بر روی آنهمه تهی
.:کریستین بوبن:.
..
عقل را دوست ندارم ، او خیلی از مرگ تقلید می کند . دیوانگی را ترجیح می دهم .
منظورم از دیوانگی ، نقصی نیست که راهی تیمارستانم می کند . شوقی است که مرا به رقص وا میدارد .
.:کریستین بوبن:.
وقتی جایی دعوت می شدم ، به خانه شان نمی رفتم . وارد چشم های شان می شدم و دیگر چیزی نمی دیدم .
اکنون در عصر چشمان تهی هستیم . همه چیز ، جز این زمانی که گشاده ام تا از آن بگذری ، مرا می آزارد .
.:کریستین بوبن:.