طی دیروز تا امروز همه خاطراتی که به نحوی در آن حضور داشت از جلوی چشمم گذشت. از بار اولی که سین فامیلشو صاد نوشتم تا همین دو سه روز پیش توی راه پله ها که برگشت و خداحافظی کرد . و رفت ، به همین سادگی .
فرانک کمندلو
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 ساعت 06:21 ب.ظ
نمی دانم چرا وقتی می گوئیم خاطره یک حس مرده در ذهن پیش می آید درصورتیکه خاطره می تواند زنده باشد و نیز زنده هم هست با تکرار آن خاطرههای آن شخص یا آن شی در عالم ذهن می توان با هم زندگی کرد و نفس کشید پس بدون هیچ دلواپسی و دلتنگی به همین سادگی .
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
خیلی خوب می فهمم چی میگی چون تجربه شو داشتم...
سلام....
و برای شما این یعنی رهایی......مطمئنم...
این نیز بگذرد ، گذر زمان همه چی رو حل می کنه !!!
شایدم کرده ؟؟
نمی دانم چرا وقتی می گوئیم خاطره یک حس مرده در ذهن پیش می آید درصورتیکه خاطره می تواند زنده باشد و نیز زنده هم هست با تکرار آن خاطرههای آن شخص یا آن شی در عالم ذهن می توان با هم زندگی کرد و نفس کشید پس بدون هیچ دلواپسی و دلتنگی به همین سادگی .